بهارنازبهارناز، تا این لحظه: 16 سال و 26 روز سن داره

مامان مهشید و دختراش

گلک

گلای مامان هر روز بیشتر از روز قبل مامانی رو عاشق خودشون می کنن. بهارناز خیلی شیرین زبون تر از قبل شده، به همه سلام می کنه و خداحافظی رو فراموش نمی کنه، همه مردها عمو هستن و تمام خانم ها خاله تا جایی که به عمه هاش هم میگه خاله. اونقدر نازه که مامانی مدام با دوربین دنبالش می کنه تا مبادا لحظه ای رو که شیرین زبونی جدیدی می کنه یا حرکت قشنگی انجام میده رو از دست بده. هر روز مثل عروسک ها لباس تنش می کنه و موهاش رو مدلهای مختلف درست می کنه و میشینه و از تماشای خلقت خداوند لذت می بره و به خودش و بابایی دست مریزاد می گه. گلک هر روز به مامانی میگه خوب غذا می خوره تا بزرگ بشه و بتونه بره مهد اما اونقدر شیطونه که تا شروع میکنه به بازی کرد...
19 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام، ببخشید که یه مدت نبودیم. می دونم دل همه برای مامان مهشید و دختراش تنگ شده بوده. تو این مدت که نبودیم خیلی دلتنگ بودیم اما مشکلات و گرفتاریها مجال نمی دادن. حالا که اومدیم از همه چی و همه جا می گیم و می شنویم.
19 خرداد 1390
1